زبان حال امام سجاد علیه السلام بعد از وقایع کربلا
سی سال هر شب تا سحر احیا گرفتم در هاله ای از درد و غـم مأوا گرفتم سی سال بی گریه شبی را سر نكردم سی سـال از داغ پـدر احــیـا گـرفـتم سی سال با اشك غم وخون دل خویش بــزم عــزا در مـاتــم گـل هـا گرفـتم سی سال آتش در وجودم شعله وربُود گـل بـوسـه تـا از حـنـجـر بابا گـرفتم آبــی اگـر دیــدم، مــیــان شـعــلــۀ آه اشـكـی فــشـانـدم، مـاتـم سـقـا گـرفتم با ذوالـفـقـار خـطـبـه و با سیـل اشكم دادِ دلِ خــود را من از اعــدا گـرفتم از بس سـراپـا سـوخـتـم در آتش غـم ارثـیـه گـوئی از غــم زهـرا گـرفـتـم عمری"وفائی" سوخت گر، جان ودل من آتـش به یـاد روز عـاشــورا گـرفـتـم |